کتاب درباره نوجوانی «دایانا پرینس» (Diana Prince) و قبل از اینکه تبدیل به ابرقهرمان معروف «واندرومن» بشود، است. او که شاهزاده «آمازونیها» (Amazonian) است، هنوز در یک جنگ هم شرکت نکرده است و تمام سعیش این است که خود را به دیگر خواهرهای اسطورهایش ثابت کند. اما وقتی فرصت فرا میرسد، شانس خود از بین میبرد تا یک انسان فانی را نجات دهد. حتی ممکن است که این کار او باعث تبعیدش هم بشود. «دایانا» نوجوان به زودی خواهد فهمید که او یک انسان عادی را نجات نداده است و شاید با این اقدام خیرخواهانه و شجاعانهاش، دنیا را به نابودی بکشاند.
فردی که «دایانا» او را در کشتی منفجر شدهاش نجات داده است، «آلیا کرالیس» نام دارد. او صرفا میخواست که با چند وقت بودن در دریا، از برادر بیش از حد محافظهگر خود فرار کند ولی نمیداند که توسط افرادی که فکر میکنند وجود داشتن و زنده بودنش جنگ جهانی دیگری را به راه میاندازد، در حال تعقیب است. «آلیا» بعد از اینکه توسط «دایانا» نجات داده میشود با این واقعیت وحشتناک روبهرو میشود که یک «آورنده جنگ» (Warbringer) و نواده مستقیم «هلن تروایی» (Helen of Troy) است. «آورنده جنگ» کسی است که سرنوشتش آوردن عصری از خون و خونریزی و بدبختی است.
این دو دختر، «دایانا» و «آلیا»، با دوستی و نزدیک شدن به هم، در مقابل دشمنانی فانی و الهههایی نامیرا، که میخواهند «آلیا» را نابود کنند و یا او را تحت فرمان خود قرار بدهند، روبهرو میشوند. در این مسیر آنها بیش از حد توانایی و قابلیتهای خود آزموده میشوند و باید راهی پیدا کنند که قدرتهای پنهان خود را پیدا کنند، چون اگر میخواهند امیدی برای نجات دادن جهانهایشان داشته باشند، باید در مقابل جریان جنگ پیش آمده، شانه به شانه هم متحد باشند.
لی باردوگو |
کتاب (فانتزیبوک) |
ابعاد (طول × عرض × ارتفاع) | 0 x 0 x 0 |
وزن | 0 |
نظرات (0)