ابعاد : 138*103 سانتیمتر
جنس : مخمل آستر دار
چاپ با کیفیت و با دوام
دور دوخت با کیفیت
ایلیدان
ایلیدان استورمریج (Illidan Stormrage)، یک شکارچی شیطان (Demon Hunter) و بنیانگزار ایلداری (Illidari) است. او یک الف شب (Night elf) زاده شد و بعد ها تبدیل به شکارچی شیطان شد. او خود را تا زمان نابودیش فرمانروای اوتلند (Outland) و معبد سیاه (Black Temple) خوانده بود. مایو (Maiev Shadowsong) او را نه یک الف شب و نه یک شیطان، بلکه چیزی فرا تر از آن دانسته بود. او برادر دو قلو مالفوریون استورمریج (Malfurion Stormrage) و همچنین عاشق تایراند ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بود. جادوگران او را یک الف با تقدیری بزرگ می دانستند...
ایلیدان بعد از فهمیدن عشق تایراند به برادرش مالفوریون به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به دنبال بدست آوردن قدرت بیشتر، برود. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به سراغ منروث (Mannoroth) و آزشارا (Azshara ) می رود و با ادای وفاداری ساختگی به آن دو قصد بدست آوردن قدرت بیشتری را دارد. در واقع او به دنبال به دست آوردن اهریمن روان (Demon Soul) است. شیئی با قدرت بسیار که توسط مرگبال (Deathwing) ساخته شده است و قدرت بستن دروازههایی که اهریمنان به کالیمادور (Kalimdor) باز کرده بودند را، دارد. او برای این منظور به نزد سارگاراس (Sargeras) میرود و اورا از نقشه الفها برای به دست آوردن اهریمن روان آگاه میسازد. سارگاراس برای این خدمت هدایایی به ایلیدان میدهد، چشمان اورا بینا میکند و گویهایی آتشین به جای آنها قرار میدهد تا بتواند به وسیله آنها شکلگیری جادو را ببیند و بر آن مسلط شود. همچنین خالکوبی هایی عجیب روی بدن او شروع به شکل گیری میکند...
- ابعاد : 108* 34 سانتیمتر
- جنس : مخمل آتسر دار با کیفیت
- چاپ با کیفیت و با دوام
- دور دوخت با کیفیت
- دارای چوب و طناب آویز
- ابعاد : 108* 34 سانتیمتر
- جنس : مخمل آتسر دار با کیفیت
- چاپ با کیفیت و با دوام
- دور دوخت با کیفیت
- دارای چوب و طناب آویز
اطلاعات نقشه تمام دنیا های وارکرفت
- ابعاد : 92* 69 سانتیمتر
- جنس : مخمل آتسر دار با کیفیت
- چاپ با کیفیت و با دوام
- دور دوخت با کیفیت
آرت بوک وارکرفت کلاسیک Warcraft
The-Art-of-world-of-warcraft
جلد: سخت
صفحات رنگی
"The Art of World of Warcraft" نه تنها یک کتاب است، بلکه پنجرهای است به دنیایی شگفتانگیز که با هنر و طراحی دقیق و خیرهکنندهاش طرفداران بسیاری را به خود جذب کرده است. این کتاب جامع، که از طریق تصاویری با کیفیت و جزئیاتی دقیق به بررسی ویژگیهای هنری یکی از محبوبترین بازیهای آنلاین جهان میپردازد، مجموعهای نفیس از آثار هنری را که طی سالها برای خلق و توسعه "World of Warcraft" تولید شده، در خود جای داده است. از طراحیهای اولیه و اسکیچها گرفته تا نقاشیهای دیجیتال کامل شده، کاراکترها، محیطها، و اشیاء، همه و همه در این کتاب به گونهای عرضه شدهاند که خواننده را به تحسین وادار میکنند.
این کتاب، که گاه به مثابه یک گنجینه هنری برای طرفداران این بازی محسوب میشود، به علاقهمندان به هنر دیجیتال و طراحی بازی فرصتی میدهد تا به عمق فرآیند خلاقیت و تلاشهای هنرمندان Blizzard Entertainment نفوذ کنند. "The Art of World of Warcraft" نه تنها به عنوان یک مرجع هنری بلکه به عنوان یک سند تاریخی عمل میکند که زوایای پنهانی از دنیای "Warcraft" را به تصویر میکشد و توسعه آن را از طریق تکامل بازی به نمایش میگذارد. این کتاب، با برجسته کردن جزئیات و زیباییهای این دنیای خیالی، احترام عمیقی به هنر و داستانسرایی در بازیهای ویدئویی میگذارد و میراثی را برجسته میکند که برای سالهای متمادی الهامبخش خواهد بود.
آویز استیل و زنجیر استیل
ضمانت ثبات رنگ
ساخته شده در کارگاه فانتزیما
هورد یکی از دو فرقهی سیاسی اصلی فانی در آزروت است که در نقطهی مقابل اتحاد قرار دارد. فرقه ای در دنيای واركرافت که در گذشته تنها شامل هوردها ميشد اما حال گسترده تر شده و اورك ها ، تاورن ها ، فراموش شدگان ، ترول ها و بلاد الف ها را در بر می گیرد . زماني كه اورك ها جدا از هم بودند در سال دوبار در دره ی سايه ی ماه جمع شده و جشن می گرفتند. هر قبيله ؛ يك يا چند Shaman یا جادوگر داشت كه هميشه با عناصر و ارواح نياكان در ارتباط بودند.
اورك ها ، بوسيله ی شمن هايشان هميشه با ارواح در ارتباط بودند ، و شمن بزرگ اورك ها ، نرزول معمولا پيام ارواح را به مردم انتقال می داد . در كنار اورك ها ، موجودات ديگري به نام درنای ها ( گروهي از اردار ها كه نخواستند تا مطيع سارگراس باشند و از دست سارگراس و مناری ها ( اردار هايی همچون آركيموند و كيل جيدن كه با به خدمت در آمدن سارگراس ، آلوده شدند ) فرار كردند ) زندگي ميكردند . درنای های صدها سال بخوبی در کنار اورک ها زندگی کردند و حتی با آنها داد وستد نیز داشتند تا زمانی که بالاخره جيدن ، به خاطر كينه اي كه از دست ولن ، رهبر درنای ها داشت ، يك شب به خواب نرزول آمد و گفت كه درنای ها در صدد نابودی اورك ها برآمده اند و او باید اورك ها را علیه یک دشمن واحد متحد ساخته و به درنای ها حمله كنند . نرزول هم با اين تصور كه اين الهام از سوی ارواح بوده ، شروع به تشويق اورك ها براي نابودي درنای كرد. نرزول رفته رفته به حرف های او ایمان آورد وشروع به متحد سازی اورک ها و حملات جسته گریخته به درنای ها کرد. بعد از چندی عناصر شمن ها رو رها كردند و شمن ها راهي نداشتند جز اين كه از نيروي سياه كيل جيدن بهره ببرند ، نيرويي كه گولدن ، شاگرد نرزول به شمن ها معرفي كرد. حالا ديگر شمني وجود نداشت و وارلاك ها جادوگران اورك ها بودند. اورک ها همگی به موجوداتی وحشی و خونخوار تبدیل شدند که چیزی جز ریختن خون انها را راضی نگه نمیداشت. اکثریت درنای ها کشته شدند و باقی مانده محدودی از آنها با هم به رهبری ولن ار درانور گریختند. اورك ها در دژ آتش دوزخ جمع شوند . همه ي قبيله ها در دژ ساكن شدند. حالا اين اورك های متحد ، هورد نام داشتند. بلاخره با تلاش های كيل جيدن و دست نشانده اش ، گولدن ، شهر تلمور و ساير شهر های درنای سقوط كرد و تقريبا درنای بوسيله ي هورد منقرض شد. البته ولن زنده ماند و دست اورک ها به وی نرسيد. به مرور ، پوست قهوه ای اورك ها سبز شد و درانور كه سرسبز بود حال چيزي جز بياباني قهوه ای نبود. اورك ها ناچار به ترك درانور شدند ، و بوسيله ي گولدن ، و يك جادوگر انسان به نام مديو ، دروازه اي شيطانی ساختند و به ازراث پا نهادند. قبيله ي فروست ولف به رهبري دوروتن ، پدر ترال ، به دليل مخالفت هاي زياد با وحشيگری های هورد ، به كوهستاني در ازراث تبعيد شدند .
آویز و زنجیر استیل ضخامت ۲ میلیمتر
مقاوم در برابر رطوبت
تضمین ثبات رنگ
ساخته شده در کارگاه گروه فانتزیما
هورد یکی از دو فرقهی سیاسی اصلی فانی در آزروت است که در نقطهی مقابل اتحاد قرار دارد. فرقه ای در دنيای واركرافت که در گذشته تنها شامل هوردها ميشد اما حال گسترده تر شده و اورك ها ، تاورن ها ، فراموش شدگان ، ترول ها و بلاد الف ها را در بر می گیرد . زماني كه اورك ها جدا از هم بودند در سال دوبار در دره ی سايه ی ماه جمع شده و جشن می گرفتند. هر قبيله ؛ يك يا چند Shaman یا جادوگر داشت كه هميشه با عناصر و ارواح نياكان در ارتباط بودند.
اورك ها ، بوسيله ی شمن هايشان هميشه با ارواح در ارتباط بودند ، و شمن بزرگ اورك ها ، نرزول معمولا پيام ارواح را به مردم انتقال می داد . در كنار اورك ها ، موجودات ديگري به نام درنای ها ( گروهي از اردار ها كه نخواستند تا مطيع سارگراس باشند و از دست سارگراس و مناری ها ( اردار هايی همچون آركيموند و كيل جيدن كه با به خدمت در آمدن سارگراس ، آلوده شدند ) فرار كردند ) زندگي ميكردند . درنای های صدها سال بخوبی در کنار اورک ها زندگی کردند و حتی با آنها داد وستد نیز داشتند تا زمانی که بالاخره جيدن ، به خاطر كينه اي كه از دست ولن ، رهبر درنای ها داشت ، يك شب به خواب نرزول آمد و گفت كه درنای ها در صدد نابودی اورك ها برآمده اند و او باید اورك ها را علیه یک دشمن واحد متحد ساخته و به درنای ها حمله كنند . نرزول هم با اين تصور كه اين الهام از سوی ارواح بوده ، شروع به تشويق اورك ها براي نابودي درنای كرد. نرزول رفته رفته به حرف های او ایمان آورد وشروع به متحد سازی اورک ها و حملات جسته گریخته به درنای ها کرد. بعد از چندی عناصر شمن ها رو رها كردند و شمن ها راهي نداشتند جز اين كه از نيروي سياه كيل جيدن بهره ببرند ، نيرويي كه گولدن ، شاگرد نرزول به شمن ها معرفي كرد. حالا ديگر شمني وجود نداشت و وارلاك ها جادوگران اورك ها بودند. اورک ها همگی به موجوداتی وحشی و خونخوار تبدیل شدند که چیزی جز ریختن خون انها را راضی نگه نمیداشت. اکثریت درنای ها کشته شدند و باقی مانده محدودی از آنها با هم به رهبری ولن ار درانور گریختند. اورك ها در دژ آتش دوزخ جمع شوند . همه ي قبيله ها در دژ ساكن شدند. حالا اين اورك های متحد ، هورد نام داشتند. بلاخره با تلاش های كيل جيدن و دست نشانده اش ، گولدن ، شهر تلمور و ساير شهر های درنای سقوط كرد و تقريبا درنای بوسيله ي هورد منقرض شد. البته ولن زنده ماند و دست اورک ها به وی نرسيد. به مرور ، پوست قهوه ای اورك ها سبز شد و درانور كه سرسبز بود حال چيزي جز بياباني قهوه ای نبود. اورك ها ناچار به ترك درانور شدند ، و بوسيله ي گولدن ، و يك جادوگر انسان به نام مديو ، دروازه اي شيطانی ساختند و به ازراث پا نهادند. قبيله ي فروست ولف به رهبري دوروتن ، پدر ترال ، به دليل مخالفت هاي زياد با وحشيگری های هورد ، به كوهستاني در ازراث تبعيد شدند .
هورد یکی از دو فرقهی سیاسی اصلی فانی در آزروت است که در نقطهی مقابل اتحاد قرار دارد. فرقه ای در دنيای واركرافت که در گذشته تنها شامل هوردها ميشد اما حال گسترده تر شده و اورك ها ، تاورن ها ، فراموش شدگان ، ترول ها و بلاد الف ها را در بر می گیرد . زماني كه اورك ها جدا از هم بودند در سال دوبار در دره ی سايه ی ماه جمع شده و جشن می گرفتند. هر قبيله ؛ يك يا چند Shaman یا جادوگر داشت كه هميشه با عناصر و ارواح نياكان در ارتباط بودند.
اورك ها ، بوسيله ی شمن هايشان هميشه با ارواح در ارتباط بودند ، و شمن بزرگ اورك ها ، نرزول معمولا پيام ارواح را به مردم انتقال می داد . در كنار اورك ها ، موجودات ديگري به نام درنای ها ( گروهي از اردار ها كه نخواستند تا مطيع سارگراس باشند و از دست سارگراس و مناری ها ( اردار هايی همچون آركيموند و كيل جيدن كه با به خدمت در آمدن سارگراس ، آلوده شدند ) فرار كردند ) زندگي ميكردند . درنای های صدها سال بخوبی در کنار اورک ها زندگی کردند و حتی با آنها داد وستد نیز داشتند تا زمانی که بالاخره جيدن ، به خاطر كينه اي كه از دست ولن ، رهبر درنای ها داشت ، يك شب به خواب نرزول آمد و گفت كه درنای ها در صدد نابودی اورك ها برآمده اند و او باید اورك ها را علیه یک دشمن واحد متحد ساخته و به درنای ها حمله كنند . نرزول هم با اين تصور كه اين الهام از سوی ارواح بوده ، شروع به تشويق اورك ها براي نابودي درنای كرد. نرزول رفته رفته به حرف های او ایمان آورد وشروع به متحد سازی اورک ها و حملات جسته گریخته به درنای ها کرد. بعد از چندی عناصر شمن ها رو رها كردند و شمن ها راهي نداشتند جز اين كه از نيروي سياه كيل جيدن بهره ببرند ، نيرويي كه گولدن ، شاگرد نرزول به شمن ها معرفي كرد. حالا ديگر شمني وجود نداشت و وارلاك ها جادوگران اورك ها بودند. اورک ها همگی به موجوداتی وحشی و خونخوار تبدیل شدند که چیزی جز ریختن خون انها را راضی نگه نمیداشت. اکثریت درنای ها کشته شدند و باقی مانده محدودی از آنها با هم به رهبری ولن ار درانور گریختند. اورك ها در دژ آتش دوزخ جمع شوند . همه ي قبيله ها در دژ ساكن شدند. حالا اين اورك های متحد ، هورد نام داشتند. بلاخره با تلاش های كيل جيدن و دست نشانده اش ، گولدن ، شهر تلمور و ساير شهر های درنای سقوط كرد و تقريبا درنای بوسيله ي هورد منقرض شد. البته ولن زنده ماند و دست اورک ها به وی نرسيد. به مرور ، پوست قهوه ای اورك ها سبز شد و درانور كه سرسبز بود حال چيزي جز بياباني قهوه ای نبود. اورك ها ناچار به ترك درانور شدند ، و بوسيله ي گولدن ، و يك جادوگر انسان به نام مديو ، دروازه اي شيطانی ساختند و به ازراث پا نهادند. قبيله ي فروست ولف به رهبري دوروتن ، پدر ترال ، به دليل مخالفت هاي زياد با وحشيگری های هورد ، به كوهستاني در ازراث تبعيد شدند .
“The Art of World of Warcraft: Wrath of the Lich King” یک کتاب هنری مشهور و مورد تعریفی است که به همراه بازی ویدیویی “جهان وارکرفت: خشم پادشاه لیچ” منتشر شده است. این کتاب شامل مجموعهای از نقاشیها، نقشآفرینیها، تصاویر هنری، و پسزمینههای گرافیکی مرتبط با دنیای جذاب و تاریخی خشم پادشاه لیچ است. این آثار هنری توسط هنرمندان و طراحان استودیو Blizzard Entertainment ایجاد شدهاند و جزئی از جادوی بازیهای ویدیویی جهان وارکرفت هستند.
داستان بازی “جهان وارکرفت: خشم پادشاه لیچ” به عنوان یکی از پرفروشترین و پرطرفدارترین دنیاهای بازی ویدیویی تاریخ معرفی میشود. این داستان حول محور شخصیت ارنت مندی (Arthas Menethil)، شاهزاده مردهٔ لردرون نیترهولد، تبدیل به پادشاه لیچ شده که توانسته است قدرتهای شیاطینی را کسب کند. او به دنبال انتقام از افرادی است که دیگر انسانها را به جهان ترسانیدهاند.
کتاب “هنر جهان وارکرفت: خشم پادشاه لیچ” به عنوان یک پنجره به دنیای جادویی و شگفتانگیز خشم پادشاه لیچ شناخته میشود. این کتاب شامل صدها نقاشی و تصویر زیبا است که جزئیاتی دقیق از شخصیتها، مکانها، موجودات فانتزی، و معماری دنیای بازی را نمایش میدهند. هر نقاشی به دقت ایجاد شده و با جزئیات زیبا پر شدهاست تا بازیکنان و طرفداران داستان به عمق دنیای خشم پادشاه لیچ فرو بروند.
آرت بوک “هنر جهان وارکرفت: خشم پادشاه لیچ” نه تنها به ارتقاء تجربه بازیکنان از دنیای جذاب بازی کمک میکند بلکه به تعریف دقیقتری از داستان و شخصیتها نیز میپردازد. هنرمندان Blizzard Entertainment با استفاده از استعداد خود موفق به ایجاد دنیایی از افسانه و هنر شدهاند که همیشه جذابیت خود را حفظ میکند.
این آرت بوک مناسب برای طرفداران و مجموعهسازان بازیهای ویدیویی و دنیای بازی جهان وارکرفت است. این کتاب فرصتی است برای مشاهده نگاه هنرمندان به دنیای خشم پادشاه لیچ و تفسیر آن از زوایای مختلف.
آرت بوک “هنر جهان وارکرفت: خشم پادشاه لیچ” یک محصول هنری استثنایی است که هم طرفداران بازیهای ویدیویی و هم علاقهمندان به هنر را جذب میکند. این کتاب به عنوان یک نمایشگاه از هنر و افسانه در دنیای وارکرفت شناخته میشود و به مخاطبان فرصتی برای عشق به دنیایی پر از جادو و ماجراجویی فراهم میکند.
فراستمورن
فراستمورن (Frostmourne) یک شمشیر طلسم شده بود که نرزول ( Ner'zhul)، - لیچکینگ Lich King- آن را در تختیخی (Frozen Throne) فرو کرده بود. تا زمانی که آرتاس منتیل (Arthas Menethil) برای پیدا کردن آن راهی سرزمینهای نورثرند (Northrend) شد. آرتاس (لیچکینگ جدید) فراستمورن را در اختیار داشت تا زمانی که به دنبال شکستش از تیریونفوردرینگ (Tirion Fordring) در دژ آیسکرون (Icecrown Citadel.) نابود شد...
زمانی که نرزول توسط کیلجیدن ( Kil'jaeden) به لیچکینگ تبدیل شد، روح تسخیر شدهاش در یک کلاه خود جادویی و یک شمشیر طلسم شده زندانی شد. برای مهار و کنترل قدرت لیچکینگ، هم کلاه خود و هم شمشیر، در یک مقبره یخی که توسط ناسرزیم ( Nathrezim) ساخته شده بود و آن را تخت یخی مینامیدند، حبس شدند.
قدرت محبوس شده لیچکینگ در انتظار کسی بود که بتواند روحش را در اختیار آن قرار دهد و آن کسی نبود جز آرتاس منتیل، شاه زاده جوان لرداران (Lordaeron) که در تلاش برای پایان دادن جنگی که سرزمینش درگیر آن بود به نورثرند رفته بود.
مورادین ریش برنزی (Muradin Bronzebeard) دورف که در این مسیر آرتاس را همراهی می کرد، اخباری از قدرت شمشیر به گوشش رسیده بود و در مورد قدرت آن به آرتاس تذکر داد. زمانی که سپاه شاه زاده به نورثرند رسیدند توسط سپاه مالگانیس دردلورد ( dreadlord Mal'Ganis) محاسره شدند. آرتاس و مورادین توانستند از محاسره فرار کنند و به سمت شمشیر بروند. ...
ایلیدان
ایلیدان استورمریج (Illidan Stormrage)، یک شکارچی شیطان (Demon Hunter) و بنیانگزار ایلداری (Illidari) است. او یک الف شب (Night elf) زاده شد و بعد ها تبدیل به شکارچی شیطان شد. او خود را تا زمان نابودیش فرمانروای اوتلند (Outland) و معبد سیاه (Black Temple) خوانده بود. مایو (Maiev Shadowsong) او را نه یک الف شب و نه یک شیطان، بلکه چیزی فرا تر از آن دانسته بود. او برادر دو قلو مالفوریون استورمریج (Malfurion Stormrage) و همچنین عاشق تایراند ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بود. جادوگران او را یک الف با تقدیری بزرگ می دانستند...
ایلیدان بعد از فهمیدن عشق تایراند به برادرش مالفوریون به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به دنبال بدست آوردن قدرت بیشتر، برود. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به سراغ منروث (Mannoroth) و آزشارا (Azshara ) می رود و با ادای وفاداری ساختگی به آن دو قصد بدست آوردن قدرت بیشتری را دارد. در واقع او به دنبال به دست آوردن اهریمن روان (Demon Soul) است. شیئی با قدرت بسیار که توسط مرگبال (Deathwing) ساخته شده است و قدرت بستن دروازههایی که اهریمنان به کالیمادور (Kalimdor) باز کرده بودند را، دارد. او برای این منظور به نزد سارگاراس (Sargeras) میرود و اورا از نقشه الفها برای به دست آوردن اهریمن روان آگاه میسازد. سارگاراس برای این خدمت هدایایی به ایلیدان میدهد، چشمان اورا بینا میکند و گویهایی آتشین به جای آنها قرار میدهد تا بتواند به وسیله آنها شکلگیری جادو را ببیند و بر آن مسلط شود. همچنین خالکوبی هایی عجیب روی بدن او شروع به شکل گیری میکند...
لیچکینگ
کیلجیدن (Kil'jaeden)، لیچکینگ (Lich King) را از روح یک شمن (Shaman) اورک به نام نرزول (Ner'zhul)، برای تجمیع ارتش آنددها (Undead) و با قصد فتح آزروث (Azeroth) و کمک به لژبون آتش (Burning Legion) خلق کرد. در ابتدا او به همراه فراستمورن (Frostmourne) در سریر یخی (Frozen Throne) به دام افتاده بود تا زمانی که به کیلجیدن خیانت کرد و با یک انسان به نام آرتاس منتیل (Arthas Menethil) ادغام شد. با از بین رفتن فراستمورن و مرگ آرتاس، بلوار فوردراگون (Bolvar Fordragon) صاحب قدرت لیچکینگ شد، و یک بار دیگر به عنوان پادشاه عذاب بر سریر یخی نشست...
زمانی که نرزول قصد فرار از درینور (Draenor) را داشت، توسط کیلجیدن (شیطانی که سالها قبل با او عهدی بسته بود) دستگیر شد. کیلجیدن بدن او را از نابود کرد ولی روح او را به صورت سرگردان در یک برزخ یخی زنده نگه داشت. کیلجیدن به او قدرتهای زیادی اعطا کرد، از جمله حکمرانی بر مرگ و این جایی بود که نرزول به اتمام رسید و لیچکینگ متولد شد...
لیچکینگ، در ابتدا به آزروث و سرزمین های بخ زده نورثرند (Northrend) فرستاده شد، جایی که یخها در آنجا به شکل سربری منجمد شکل گرفته بودند. او شروع به ساختن مخلوقاتی به نام آنددها کرد تا بتواند به وسیله ارتش خود جهان را تضعیف و برای حضور لژیون آتش آماده کند...
دنیای آو وارکرفت World of Warcraft
دنیای وارکرفت (World of Warcraft) که به اختصار WoW گفته میشود، یک بازی نقش آفرینی آنلاین چندین کاربره است که در سال 2004 توسط کمپانی بازیسازی بیلیزارد (Blizzard Entertainment) برای رایانه ها ساخته و منتشر شده است. دنیای وارکرفت درواقع چهارمین نسخه از این بازی در جهان فانتزی وارکرفت محسوب میشود و روند داستانی بازیهای قبل را دنبال میکند، با این تفاوت که از فضای استراژک بازیهای قبل قدم به سبک نقشآفرینی گذاشته است.
اولین سری از این بازی با نام اروکها و انسانها (Orcs & Humans) در سال 1994 به دنیا معرفی شد و به ترتیب سریهای بعدی با نامهای، نهضت سوزان (The Burning Crusade) درسال 2007، خشم لیچکینگ (Wrath of the Lich King) در سال 2008، تحول عظیم (Cataclysm) در سال 2010، مههای پانداریا (Mists of Pandaria) در سال 2012، جنگ سالاران درینور (Warlords of Draenor) در سال 2014 و لژیون (Legion) در سال 2016، به بازار بازیهای آنلاین معرفی شدند.
دنیای وارکرفت با بیش از 10 میلیون کاربر آنلاین در سال 2014، توانست بیشترین تعداد بازکن را در سبک MMORPG (massively multiplayer online role-playing game) به خود اختصاص دهد و نام خود را در کتاب رکوردهای جهانی گینس به عنوان محبوب ترین بازی این سبک، ثبت کند...
ایلیدان
ایلیدان استورمریج (Illidan Stormrage)، یک شکارچی شیطان (Demon Hunter) و بنیانگزار ایلداری (Illidari) است. او یک الف شب (Night elf) زاده شد و بعد ها تبدیل به شکارچی شیطان شد. او خود را تا زمان نابودیش فرمانروای اوتلند (Outland) و معبد سیاه (Black Temple) خوانده بود. مایو (Maiev Shadowsong) او را نه یک الف شب و نه یک شیطان، بلکه چیزی فرا تر از آن دانسته بود. او برادر دو قلو مالفوریون استورمریج (Malfurion Stormrage) و همچنین عاشق تایراند ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بود. جادوگران او را یک الف با تقدیری بزرگ می دانستند...
ایلیدان بعد از فهمیدن عشق تایراند به برادرش مالفوریون به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به دنبال بدست آوردن قدرت بیشتر، برود. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به سراغ منروث (Mannoroth) و آزشارا (Azshara ) می رود و با ادای وفاداری ساختگی به آن دو قصد بدست آوردن قدرت بیشتری را دارد. در واقع او به دنبال به دست آوردن اهریمن روان (Demon Soul) است. شیئی با قدرت بسیار که توسط مرگبال (Deathwing) ساخته شده است و قدرت بستن دروازههایی که اهریمنان به کالیمادور (Kalimdor) باز کرده بودند را، دارد. او برای این منظور به نزد سارگاراس (Sargeras) میرود و اورا از نقشه الفها برای به دست آوردن اهریمن روان آگاه میسازد. سارگاراس برای این خدمت هدایایی به ایلیدان میدهد، چشمان اورا بینا میکند و گویهایی آتشین به جای آنها قرار میدهد تا بتواند به وسیله آنها شکلگیری جادو را ببیند و بر آن مسلط شود. همچنین خالکوبی هایی عجیب روی بدن او شروع به شکل گیری میکند...
ایلیدان
ایلیدان استورمریج (Illidan Stormrage)، یک شکارچی شیطان (Demon Hunter) و بنیانگزار ایلداری (Illidari) است. او یک الف شب (Night elf) زاده شد و بعد ها تبدیل به شکارچی شیطان شد. او خود را تا زمان نابودیش فرمانروای اوتلند (Outland) و معبد سیاه (Black Temple) خوانده بود. مایو (Maiev Shadowsong) او را نه یک الف شب و نه یک شیطان، بلکه چیزی فرا تر از آن دانسته بود. او برادر دو قلو مالفوریون استورمریج (Malfurion Stormrage) و همچنین عاشق تایراند ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بود. جادوگران او را یک الف با تقدیری بزرگ می دانستند...
ایلیدان بعد از فهمیدن عشق تایراند به برادرش مالفوریون به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به دنبال بدست آوردن قدرت بیشتر، برود. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به سراغ منروث (Mannoroth) و آزشارا (Azshara ) می رود و با ادای وفاداری ساختگی به آن دو قصد بدست آوردن قدرت بیشتری را دارد. در واقع او به دنبال به دست آوردن اهریمن روان (Demon Soul) است. شیئی با قدرت بسیار که توسط مرگبال (Deathwing) ساخته شده است و قدرت بستن دروازههایی که اهریمنان به کالیمادور (Kalimdor) باز کرده بودند را، دارد. او برای این منظور به نزد سارگاراس (Sargeras) میرود و اورا از نقشه الفها برای به دست آوردن اهریمن روان آگاه میسازد. سارگاراس برای این خدمت هدایایی به ایلیدان میدهد، چشمان اورا بینا میکند و گویهایی آتشین به جای آنها قرار میدهد تا بتواند به وسیله آنها شکلگیری جادو را ببیند و بر آن مسلط شود. همچنین خالکوبی هایی عجیب روی بدن او شروع به شکل گیری میکند...
ایلیدان
ایلیدان استورمریج (Illidan Stormrage)، یک شکارچی شیطان (Demon Hunter) و بنیانگزار ایلداری (Illidari) است. او یک الف شب (Night elf) زاده شد و بعد ها تبدیل به شکارچی شیطان شد. او خود را تا زمان نابودیش فرمانروای اوتلند (Outland) و معبد سیاه (Black Temple) خوانده بود. مایو (Maiev Shadowsong) او را نه یک الف شب و نه یک شیطان، بلکه چیزی فرا تر از آن دانسته بود. او برادر دو قلو مالفوریون استورمریج (Malfurion Stormrage) و همچنین عاشق تایراند ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بود. جادوگران او را یک الف با تقدیری بزرگ می دانستند...
ایلیدان بعد از فهمیدن عشق تایراند به برادرش مالفوریون به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به دنبال بدست آوردن قدرت بیشتر، برود. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به سراغ منروث (Mannoroth) و آزشارا (Azshara ) می رود و با ادای وفاداری ساختگی به آن دو قصد بدست آوردن قدرت بیشتری را دارد. در واقع او به دنبال به دست آوردن اهریمن روان (Demon Soul) است. شیئی با قدرت بسیار که توسط مرگبال (Deathwing) ساخته شده است و قدرت بستن دروازههایی که اهریمنان به کالیمادور (Kalimdor) باز کرده بودند را، دارد. او برای این منظور به نزد سارگاراس (Sargeras) میرود و اورا از نقشه الفها برای به دست آوردن اهریمن روان آگاه میسازد. سارگاراس برای این خدمت هدایایی به ایلیدان میدهد، چشمان اورا بینا میکند و گویهایی آتشین به جای آنها قرار میدهد تا بتواند به وسیله آنها شکلگیری جادو را ببیند و بر آن مسلط شود. همچنین خالکوبی هایی عجیب روی بدن او شروع به شکل گیری میکند...
لیچکینگ
کیلجیدن (Kil'jaeden)، لیچکینگ (Lich King) را از روح یک شمن (Shaman) اورک به نام نرزول (Ner'zhul)، برای تجمیع ارتش آنددها (Undead) و با قصد فتح آزروث (Azeroth) و کمک به لژبون آتش (Burning Legion) خلق کرد. در ابتدا او به همراه فراستمورن (Frostmourne) در سریر یخی (Frozen Throne) به دام افتاده بود تا زمانی که به کیلجیدن خیانت کرد و با یک انسان به نام آرتاس منتیل (Arthas Menethil) ادغام شد. با از بین رفتن فراستمورن و مرگ آرتاس، بلوار فوردراگون (Bolvar Fordragon) صاحب قدرت لیچکینگ شد، و یک بار دیگر به عنوان پادشاه عذاب بر سریر یخی نشست...
زمانی که نرزول قصد فرار از درینور (Draenor) را داشت، توسط کیلجیدن (شیطانی که سالها قبل با او عهدی بسته بود) دستگیر شد. کیلجیدن بدن او را از نابود کرد ولی روح او را به صورت سرگردان در یک برزخ یخی زنده نگه داشت. کیلجیدن به او قدرتهای زیادی اعطا کرد، از جمله حکمرانی بر مرگ و این جایی بود که نرزول به اتمام رسید و لیچکینگ متولد شد...
لیچکینگ، در ابتدا به آزروث و سرزمین های بخ زده نورثرند (Northrend) فرستاده شد، جایی که یخها در آنجا به شکل سربری منجمد شکل گرفته بودند. او شروع به ساختن مخلوقاتی به نام آنددها کرد تا بتواند به وسیله ارتش خود جهان را تضعیف و برای حضور لژیون آتش آماده کند...
ایلیدان
ایلیدان استورمریج (Illidan Stormrage)، یک شکارچی شیطان (Demon Hunter) و بنیانگزار ایلداری (Illidari) است. او یک الف شب (Night elf) زاده شد و بعد ها تبدیل به شکارچی شیطان شد. او خود را تا زمان نابودیش فرمانروای اوتلند (Outland) و معبد سیاه (Black Temple) خوانده بود. مایو (Maiev Shadowsong) او را نه یک الف شب و نه یک شیطان، بلکه چیزی فرا تر از آن دانسته بود. او برادر دو قلو مالفوریون استورمریج (Malfurion Stormrage) و همچنین عاشق تایراند ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بود. جادوگران او را یک الف با تقدیری بزرگ می دانستند...
ایلیدان بعد از فهمیدن عشق تایراند به برادرش مالفوریون به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به دنبال بدست آوردن قدرت بیشتر، برود. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به سراغ منروث (Mannoroth) و آزشارا (Azshara ) می رود و با ادای وفاداری ساختگی به آن دو قصد بدست آوردن قدرت بیشتری را دارد. در واقع او به دنبال به دست آوردن اهریمن روان (Demon Soul) است. شیئی با قدرت بسیار که توسط مرگبال (Deathwing) ساخته شده است و قدرت بستن دروازههایی که اهریمنان به کالیمادور (Kalimdor) باز کرده بودند را، دارد. او برای این منظور به نزد سارگاراس (Sargeras) میرود و اورا از نقشه الفها برای به دست آوردن اهریمن روان آگاه میسازد. سارگاراس برای این خدمت هدایایی به ایلیدان میدهد، چشمان اورا بینا میکند و گویهایی آتشین به جای آنها قرار میدهد تا بتواند به وسیله آنها شکلگیری جادو را ببیند و بر آن مسلط شود. همچنین خالکوبی هایی عجیب روی بدن او شروع به شکل گیری میکند...