لگو هابیت - فرار بشکه ای

فرار بشکه ای

فرار بشکه ای روایت گر بخشی از داستان "هابیت : آنجا و بازگشت دوباره" (The Hobbit : There and Back Again) است که طی آن تورین سپربلوط (Thorin Oakenshield) و یارانش در راه سفر خود به سمت تنها کوه (Lonely Mountain) و در جنگل سیاه بیشه (Mirkwwod)، توسط الف های (Elves) جنگلی دستگیر و به دستور پادشاه الف ها، تراندویل (Thranduil) زندانی می شوند. در این میان بیلبو بگینز (Bilbo Baggins) توانست با قدرت حلقه یگانه (One Ring) خود را از چشمان الف های جنگلی مخفی نگه دارد و برای نجات دوستانش از سیاه چاله های شهر الف های چاره ای بی اندیشد. بیلبو در شبی که جشن بزرگی در تالار های الف ها در حال انجام بود توانست با استفاده از غفلت نگه بانان کلید سیاه چاله را به دست بی آورد و بعد از آزاد سازی دورف ها (Dwares) آنها را به وسیله بشکه هایی که از رودخانه از شهر الف های خارج می شدند، نجات دهد.

"خیلی زود سیزده تا بشکه پیدا کردند که آنقدر بزرگ بود که یک دورف تویش جا بگیرد. راستش بعضی های خیلی بیشتر هم جا داشت، و وقتی دورف ها رفتند توی این بشکه ها نگرانی برشان داشت که نکند که آن تو تکان بخورند و له و لورده بشوند، اما بیلبو منتهای کوشش خودش را کرد تا کاه و آت و آشغال های دیگر پیدا کند و در کمترین زمان به راحت ترین نحو ممکن آن تو بسته بندیشان بکند. سرانجام دوازده دورف کنار هم چیده شدند. تورین یک عالمه دردسر درست کرده بود و مدام توی بشکه خودش می چرخید و پیچ و تاب می خورد و مثل یک سگ بزرگ که در لانه از تنگی جا می غرد، یک ربز غرولند می کرد؛ از آن طرف بالین که آخر از همه آمده به سوراخ هوای بشکه اش گیر داد و کلی الم شنگه به راه انداخت، و حتی قبل از این که بیلبو درپوش بشکه را بگذارد گفت که احساس خفگی می کنم. بیلبو هرچه از دستش بر می آمد برای گرفتن سوراخ های بغل بشکه ها انجام داد و سعی کرد حتی الامکان همه در پوش ها را محکم و مطمئن ببندد، و حالا تنها مانده بود و دور می دوید و و آخرین دستکاری ها را روی بشکه ها انجام می داد و در عین نا امیدی امیدوار بود نقشه اش نتیجه بدهد" (هابیت – آنجا و بازگشت دوباره – بشکه ها از بند رسته )